او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)

ساخت وبلاگ
راهم بده حسین جان دوستانم آمده‌اند و من به تک تکشان سفارش کرده‌ام که سلام شکسته‌ام را به تو برسانند و هق‌هق گریه‌ه‏ایم را. ما از راه جامانده‌ایم نه از تو.ما مساکین را از در احسانت رد نکن که زمین‏گیر دلمان نشویم.ما اگر مانده‌ایم، از تو نمانده‌ایم، از راه مانده‌ایم.ما مانده‌ایم تا اگر اجازه بدهی، اگر جور کنی در اربعین بعدی به استقبال زینب بیاییم.اگر راه بدهی. نوشته شده توسط میثم مرادخانی در یکشنبه سی ام آبان ۱۳۹۵ | او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : راهم, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

مثل آتشی زیر خاکستر

حسین جانم

این دلتنگیها…
این بغضها…
این جاماندنها…
همه این دوری و مهجوری را…
در قلبم جمع می‌کنم،
مثل آتشی زیر خاکستر.
به رسم دلشکستگان، امید دارم روزی که نسیم وصالت وزید،
تمام "من" را بسوزاند…

نوشته شده توسط میثم مرادخانی در یکشنبه سی ام آبان ۱۳۹۵ |

او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : آتشی,خاکستر, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟ دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند باید کمک کنم، کمرت درد می کند آیینه ی پراز ترکم، احتیاط کن فکری به حال و روز بد ِکائنات کن تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد از دست تو، به آه شکایت بیاورم نگذاشتی طبیب برایت بیاورم با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : شهادت,غریبانه,شفیعه,محشر,حضرت,فاطمه,زهرا,تسلیت, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 224 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42

تقدیم به ساحت حضرت شاه چراغ صدای ذکر تو شب را فرشته باران کرد عبور تو لب شیراز را غزل خوان کرد   «کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست» بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد   چو خواهرت که ز «دریاچه ی نمک» دل برد هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد   نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد   ولی چه حیف که آن طره ی خیال انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد   چه اشک ها که ضریحت به گونه ها جاری چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد   شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را به جرعه ای غزل از جام غیب مهمان کرد   و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن)...
ما را در سایت او خواهد آمد (دلنوشته هایی از شعر و متن) دنبال می کنید

برچسب : تقدیم,ساحت,حضرت,چراغ, نویسنده : 7ghazal1333 بازدید : 221 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 16:42